واسه امروز و فردا و همیشه

واسه امروز و فردا و همیشه

نويسنده: گیلان گپ پنج شنبه 20 شهريور 1393 ساعت 13:37 نظر

 

یروز غروب تو کوچه ها بارون میومد …


چیک چیک صدای گریه ی ناودون میومد …


بارون دونه دونه از هر سو روون بود …


مرغ خسته اون شب کنج آشیون بود …


هنوز اون روز فراموشم نمیشه …


که بادست قشنگت روی شیشه …


کشیدی عکس قلبی و نوشتی …


واسه امروز و فردا و همیشه …

شعر لحظه های کاغذی از قیصر امین پور

نويسنده: گیلان گپ پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت 13:24 نظر

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

بــرای تـــو مانــدن

نويسنده: گیلان گپ دو شنبه 10 شهريور 1393 ساعت 17:37 نظر

چه زیباست به خاطر تو زیستن


برای تو ماندن


به پای تو ماندن


و...


به عشق تو سوختن


و...


چه تلخ و غم انگیز است


دور از تو بودن


برای تو گریستن


و...

امروز اگر نیایی دیر میشود

نويسنده: گیلان گپ چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 20:32 نظر

شعر های عاشقانه و احساسی , جدیدترین اشعار عاشقانه

شعر عاشقانه طولانی

امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود

وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم

و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است

و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید.....

و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند

منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟

من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!

حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که

رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!....


وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد

این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت

در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است

خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام

اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی....


چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

گالري تصاوير

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

عضويت در خبرنامه

با عضویت در خبرنامه سایت آخرین مطالب سایت را براحتی در ایمیلتان دریافت نمایید




شبکه هاي اجتماعي